میدونید چطور یه فیل رو با سه حرکت تو یخچال جا میدن؟
در یخچال رو وا میکنن، فیل رو تو یخچال میذارن، درو میبندن!
میدونید چطور یه زرافه رو با چهار حرکت تو یخچال جا میدن؟
در یخچال رو وا میکنن، فیل رو از تو یخچال در میارن، زرافه رو تو یخچال میذارن، درو میبندن!
میدونید چطور 5تا فیل تو فولکس جا میشن؟
خوب دوتا جلو میشینن سه تا عقب!
چطور 10تا فیل رو تو یه بنز جا میدن؟
بنز رو میفروشن دوتا فولکس میخرن دیگه!!
بقیه اش در ادامه مطلب
شیر، سلطان جنگل همه حیوانات رو خبر میکنه که جمع شن همه میان جز یکی، کدوم حیوان نیامده؟
خوب معلومه زرافه چون تو یخچاله !!
حالا زرافه رو درمیاریم یه تمساح تو یخچال میذاریم!!
اون کدوم پرنده است که سبزه و سنگ میخوره؟
پرنده سبزه سنگخوار!!!!!
یه تعدادی فیل میرن سینما میخوان بدون اینکه برقهای سینما رو روشن کنن بدونن چندتا فیل تو سینما هستن چکار کنن؟
میرن جلو سینما فولکسها رو میشمرن ضربدر 5 میکنن!!
یه نفر میخواد از یه رودخونه رد بشه نه پلی هست نه قایقی مردم هم میگن تو رودخونه یه تمساح هست نمیشه شنا کرد چکار میکنه؟
شنا میکنه چون تمساحه تو یخچاله!
یه نفر این طرف دیوار وایساده سنگ میندازه اونور دیوار که یه استخر پر آب هست اما هیچ صدایی نمیشنوه چرا؟
چون پرنده سبز سنگخوار اونوره و سنگها رو میخوره
مشخصات یه پسر خوب
یک پسر خوب امضاء گواهی نامه اش خشک نشده به رانندگی خانمها گیر نمیدهد ...
یک پسر خوب تنها جوکهایی را بیان میکند که مورد تائید وزارت ارشاد اسلامی وزارت بهداشت وزارت مبارزه با تبعیضات استانی و غیره باشد ...
یه پسر خوب کمتر با این جمله مواجه میشود"مشتری گرامی دسترسی شما به این سایت مقدور نمی باشد ...
یه پسر خوب بعد از تک زنگ سراغ تلفن نمیره ...
یه پسر خوب عکس الکسندروگراهام بل رو قاب نمیکنه بزنه تو اتاقش ...
یه پسر خوب روزی چند بار به سازندگان یاهو مسنجر لعنت میفرسته ...
یه پسر خوب سر کلاس تا شعاع 3 متریِ هیچ خانمی نمیشینه ...
یه پسر خوب وقت برگشتن به خونه ماشینش بوی ادکلن نمیده ...
یه پسر خوب هیچ وقت پای تلفن از این کلمات استفاده نمیکنه:"ساعت چند" "کی میای" "کجا" "دیر نکنی ...
یک پسر خوب زمانی که کسی میخواهد از عرض خیابان عبور کند تعداد دنده را از 1 به 4 ارتقاء نداده و قصد جان عابر را نمیکند ...
یک پسر خوب زمانی که یک دختر خانم راننده میبیند ذوق زده نشده و در صدد عقده ای بازی بر نمی آید ...
یک پسر خوب که ژیان سوار میشود روی بنز همسایه با سوئیچ ماشین نقاشی نمیکشد ...
یک پسر خوب زمانی که تصادف میکند همانند قبائل زامبی وحشی بازی در نمی آورد ...
یک پسر خوب هر روز بعد از کلاس درس به نمایندگی از راهداری و شهرداری خیابانهای شهر را متر نمیکند ...
یک پسر خوب دکمه های پیراهنش را از یک متر زیر ناف تا زیر چانه کاملا بسته و با سنجاق قفلی محکم میکند ...
یک پسر خوب روزی 10بارهوس بردن نذری به دم در خانه همسایه که تصادفا دختر دم بخت دارند را نمیکند ...
یک پسر خوب 5ساعت در حمام آهنگ جواد یساری نخوانده وبرای همسایگان آلودگی صوتی ایجاد نمیکند ...
یک پسر خوب اگر درد عشق گرفت در کوی و برزن عرعر عشق نکرده و آبروی خانوادگی خود را نمیبرد ...
یک پسر خوب به جای اینکه پول خود را در باشگاه بیلیارد و گیم نت و غیره دور بریزد بهتر است حساب آتیه جوانان باز کند و به فکر 1000 سالگی خود باشد ...
یک پسر خوب همواره به اسم خود افتخار میکند و به هر کس که میرسد نمیگوید که بجای اصغر به او رامتین و آرش و ... بگویند ...
یک پسر خوب در اثر دیدن افراد غرب زده جو گیر نشده و لحاف کرسیه قرمز خال خال یشمی را به پیراهن تبدیل نکرده و سر زانو خود را جر نمیدهد ...
یک پسر خوب سر سفره دست به چیزی نمی زند تا همه سیرو پر از سر سفره بلند شوند و بعد شروع به غذا خوردن می نماید ...
یک پسر خوب تقاضای وسایل نا مربوطی از قبیل موبایل را از خانواده ندارد ...
یک پسر خوب برای احیای حقوق خود از از زور بازو استفاده نکرده و کلمات رکیک مانند خر و الاغ به کار نمیبرد ...
یک پسر خوب همانند خاله زنکها تلفن را قورت نداده و سالی به 12 ماه دهانش بوی تلفن نمیدهد ...
یک پسر خوب هر صدایی از قبیل قار و قور شکم اهل خانه را با صدای تلفن اشتباه نگرفته و1 متر به بالا نمیپرد ...
یک پسر خوب برای بیرون رفتن از خانه 1 ساعت جلوی آئینه نایستاده و بزک نمیکند ...
یک پسر خوب هر زمان که عشقش کشید با زیر شلواری کردی چین پیلیسه دار و یا شرت مامان دوز و رکابی همانند قورباغه به وسط کوچه نمیپرد
اصلا یک پسر خوب تا به حال مشاهده نشده ...
انواع بله گفتن عروس خانم ها
عروس عادی: با اجازه بزرگترها بله (این اصولا مثل بچه آدم بله رو میگه و قال قضیه رو میکنه.)
عروس لوس: بع..........له!
عروس زیادی مؤدب: با اجازه پدرم، مادرم، برادرم، خواهرم، دایی جون، عمه جون،...، زن عمو کوچیکه، نوه خاله عمه شکوه، اشکان کوچولو، ... ، مرحوم زن آقاجان بزرگه ، قدسی خانوم جون ، ... ، ... (این عروس خانوم آخر هم یادش میره بگه بله واسه همین دوباره از اول شروع میکنه به اجازه گرفتن ... !)
عروس خارج رفته: با پرمیشن گریت ترهای فمیلی .... اُ یس
عروس خجالتی: اوهوم
عروس پاچه ورمالیده: به کوری چشم پدر شوهر و مادر شوهر و همه فک و فامیل این بزغاله (اشاره به داماد) آره.... ( وضعیت داماد کاملا قابل پیش بینی است)
عروس هنرمند: با اجازه تمامی اساتیدم، استاد رخشان بنی اعتماد، استاد مسعود کیمیایی، ...، اساتید برجسته تاتر، استاد رفیعی، ... ، مرحوم نعمت ا.. گرجی ، شیر علی قصاب هنرمند، روح پر فتوه مرحومه مغفوره مرلین مونرو، مرحوم مارلین دیتریش، مرحوم مغفور گری گوری پک و ... آری می پذیرم که به پای این اتللوی خبیث بسوزم چو پروانه بر سر آتش ...
عروس داش مشتی: با اجزه بروبکس مُجلی نیست من که پایه ام ...
عروس زیادی مؤمن و معتقد: بسم ا.. الرحمن الرحیم و به نستعین انه خیر ناصر و معین ... اعوذ با... من شیطان رجیم یس و القرآن الحکیم .... الی آخر .... ( و در آخر ) نعم
عروس فمنیست: یعنی چی؟! چه معنی داره همش ما بگیم بله ... چقدر زن باید تو سری خور باشه چرا همش از ما سؤال می پرسن ! ... یه بار هم از این مجسمه بلاهت (اشاره به داماد) بپرسین ... (اصولا این قوم فمنیست جنبه ندارن که بهشون احترام بذارن و یه چیزی ازشون بپرسن ... فقط باید زد تو سرشون و بهشون گفت همینه که هست می خوای بخواه نمی خوای هم به درک)
ایرانی ها باهوش ترن
سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشان یک بلیط خریده اند. یکی از آمریکایی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهیم. همه سوار قطار شدند.
آمریکایی ها روی صندلی های تعیین شده نشستند، اما ایرانی ها سه نفری رفتند توی یک توالت و در را روی خودشان قفل کردند. بعد، مامور کنترل قطار آمد و بلیط ها را کنترل کرد. بعد، در توالت را زد و گفت: بلیط، لطفا! بعد، در توالت باز شد و از لای در یک بلیط آمد بیرون، مامور قطار آن بلیط را نگاه کرد و به راهش ادامه داد. آمریکایی ها که این را دیدند، به این نتیجه رسیدند که چقدر ابتکار هوشمندانه ای بوده است.
بعد از کنفرانس آمریکایی ها تصمیم گرفتند در بازگشت همان کار ایرانی ها را انجام دهند تا از این طریق مقداری پول هم برای خودشان پس انداز کنند. وقتی به ایستگاه رسیدند، سه نفر آمریکایی یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که آن سه ایرانی هیچ بلیطی نخریدند.
یکی از آمریکایی ها پرسید: چطور می خواهید بدون بلیط سفر کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهم. سه آمریکایی و سه ایرانی سوار قطار شدند، سه آمریکایی رفتند توی یک توالت و سه ایرانی هم رفتند توی توالت بغلی آمریکایی ها و قطار حرکت کرد. چند لحظه بعد از حرکت قطار یکی از ایرانی ها از توالت بیرون آمد و رفت جلوی توالت آمریکایی ها و گفت: بلیط، لطفا!!!!!!
راستی پسورد حتما بهم بده .دانلود اش کردم. منتظرم
امین اقا پسورد فایلها رو کنار وبلاگ گفته ام
اما بازم به شما میگم:www.sr-dl.blogsky.com
موفق باشید.